آینه ها بیدارند ...

آینه ها بیدارند ...

تکرار لبخند های غمگینم در آینه.. و شیشه ای که بیشتر از "تو " همراه شعرهایم ماند... و هر صبح ..به جای تو...برایم روز خواب آرزو کرد.. آینه ها بیدارند... به یقین..!! دفتر شعر جواد مهدی پور
آینه ها بیدارند ...

آینه ها بیدارند ...

تکرار لبخند های غمگینم در آینه.. و شیشه ای که بیشتر از "تو " همراه شعرهایم ماند... و هر صبح ..به جای تو...برایم روز خواب آرزو کرد.. آینه ها بیدارند... به یقین..!! دفتر شعر جواد مهدی پور

خون ناحق ..

بسمه تعالی


از سراب وهم می جوید هوای آب را
خسته می سازد ز نادانی دل بی تاب را


شورشی افکنده در دل با نگاه آتشین
می گدازد سینه ، تا یابد زر نایاب را


پاسخ هم سنج با کج بحث ها ، خاموشی است
ماهی لب بسته سرگردان کند قلّاب را


آسمان از گریه های سرد ما دلگیر نیست
خون ناحق ، بر نگیرد دامن قصّاب را


آنکه در اعماق دل اندام جان می پرود
در شب خلوت گزیند گوشه ی محراب را


از دل سر گشته عاجز می شود فرمان عشق
موج دریا چون گشاید عقده ی گرداب را ؟


خامشی زیباترین اسباب جان روشن ست
شیشه سر بسته می دارد شراب ناب را


پاک کن زنگار را از صفحه ی زرّین دل
تا ببینی صورت ناب زر و سیماب را



جواد مهدی پور

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.