بسمه تعالی
مست شو تا خرامان ببینی ، بارش قطره قطره بلا را
آفتاب از زمین می درخشد ، آسمان می کند کربلا را
دست می شوید از کعبه ی دل ، بلکه دل را به دلبر رساند
کعبه را پشت سر می گذارد ، قبله ی دل کند نینوا را
کاروانی پر از لاله های ، سرخ و زیبا بهمراه دارد
یک قمر قد کشیده در اینجا ، سایه می افکند لاله ها را
آیه آیه ستاره برای ، ماه دیدم غزل می سرودند
عرشیان از دل و جان شنیدند بهترین شعر سبز خدا را
عشق را با تمام وجودش ، سر بریده ببینی در اینجا
جام آزادگی سر کشیده ، تا بسر برده رسم وفا را
تل زینب که خیلی بلند است یک قدم تا به دل راه دارد
آسمانی پر از ماه دارد نور باران کند هر کجا را
روی آیینه ها را ندیدم ، سنگ ها سنگدل گشته بودند
تازیانه ، تبر ، تیر و نیزه ، زخم باریده شاه ولا را
جواد مهدی پور
بسمه تعالی
غمنامه ی بلندی است ، این نا برابری ها
خون است در مصاف شمشیر بربری ها
اینجا مگر منای ، خورشید کربلا هست ؟
مهتاب خونفشان است از این قلندری ها !
تا قتلگاه راهی ، یک قطره خون نمانده
دل را بزن به دریا ، بنگر به دلبری ها
آلاله سر بریدند ، در زیر پای اسبان
بستند از تبرک ، سم را به سردری ها
زینب (س) پیام خون داد ، با بانگ سربلندی
آموخت این رسالت ، بر جمع منبری ها
گاهی حکایت عشق از ماه میتوان گفت
آنهم به اشک و آه جانسوز کوثری ها
فردا کبوتران از جام حرم بنوشند
تا جان کنند ایثار ، یابند برتری ها
اینجا ستاره ها هم ، با ماه میدرخشند
همراه آفتابند ، تا اوج سروری ها
پا بر رکاب دیدم ، می تاخت سوی میدان
میخواند نوحه ای با ، احوال آذری ها
گون باتدی گوز قارالدی ، طوفان غارت اولدی
اوت ووردولار خیامه ، قارداش دایانما تئز گل
السلام علیک یا ابا عبد الله الحسین (ع)
بسمه تعالی
قتلگاه عشق را سر لوحه ی ایثار کرد
کربلا را جلوگاه چشم های یار کرد
سر زمین نینوا را مهد آزادی نمود
ذبح اسماعیل را با سبک خود تکرار کرد
کاروان نور را منزل به منزل راه برد
گاه با یاران عاشورایی اش دیدار کرد
سر با خود بردن اهل حرم را فاش ساخت
لحظه ای که زینب اش را محرم اسرار کرد
آفتاب اینجا سراغ ماهتاب عشق رفت
ماه را بر زهره های آسمان سالار کرد
دست رد بر سینه ی نامحرمان پست زد
ظلم و استبداد را با خون خود انکار کرد
گفت از غفلت برون آیید اینجا کربلاست
در مصاف سنگ ها ، آیینه را هشیار کرد
ننگ یعنی دست بیعت با سران کاخ سبز
بارها دیدم که قوم ننگ را انذار کرد
گفت بیعت با شما را ننگ میدانند حسین (ع)
تا شهادت جمله ی معروف را اقرار کرد
ای شغالانی که با تهدید اینجا آمدید
با شما آن میکنم که حیدر کرار کرد
خون نمی جوشید در رگ های آن نامردمان
سعی خود را بر نجات ناکسان بسیار کرد
ذبح هفتاد و دو قربانی بنام عشق کرد
سرفرازانه چنان با قوم دون پیکار کرد
سرفرازی را برای شیعیانش یاد داد
جاده ی سرخ شهادت را چنین هموار کرد
ناگهان تاریخ خون را در کتاب خون نوشت
چشم های خفته ی تاریخ را بیدار کرد
جواد مهدی پور
بسمه تعالی
حرفهایم را خردمندانه با دل می زنم
مثل موجم جای دریا ، دل به ساحل می زنم
عاشقم اما برای درک و فهم دیگران
حرف های عشق را مانند عاقل می زنم
هر که بی تدبیر ، نومیدی فراهم می کند
نامه اش را نا نوشته مهر باطل می زنم
فالگیر ماهری هستم که با آیینه ها
شعر می گویم ، تفال را به بیدل می زنم
می نشینم جای قاضی ، حکم صادر می کنم
گاه میمیرم خودم را جای قاتل می زنم
واژه می چینم کنار هم که از قلب خودم
تا دل زیبایت از جنس غزل پل می زنم
جواد مهدی پور
بسمه تعالی
جواد مهدی پور