آینه ها بیدارند ...

آینه ها بیدارند ...

تکرار لبخند های غمگینم در آینه.. و شیشه ای که بیشتر از "تو " همراه شعرهایم ماند... و هر صبح ..به جای تو...برایم روز خواب آرزو کرد.. آینه ها بیدارند... به یقین..!! دفتر شعر جواد مهدی پور
آینه ها بیدارند ...

آینه ها بیدارند ...

تکرار لبخند های غمگینم در آینه.. و شیشه ای که بیشتر از "تو " همراه شعرهایم ماند... و هر صبح ..به جای تو...برایم روز خواب آرزو کرد.. آینه ها بیدارند... به یقین..!! دفتر شعر جواد مهدی پور

نصف النهار ..


بسمه تعالی


برکه بارانی ام ، مهتاب را گم کرده ام


در کنار رودخانه ،  آب را گم کرده ام



چشم هایم باز می ماند  نمی بیند ولــی


در شب مهتاب ،  راه خواب را گم کرده ام



خط چشمان تو از نصف النهار دل گذشت


بین ابروهایت ، اسطرلاب را گم کرده ام


 

تاب گیسو های تو بی تاب می سازد مرا


تار مو می تابم اما    تاب را گم کرده ام !


 

عکس بسیارست از سیمای دلدارم  ولی


در دلم جا نیست ، جای قاب را گم کرده ام


 

واژه ها  معنای دیگر می دهند این روز ها


در کتاب عشق ، شعر ناب را گم کرده ام


 

با سیاست حزب را در شهر ما سر می برند


از جناح راستم ، احزاب را گم کرده ام




 


جواد مهدی پور

----------------------------------------

عقل و عشق ..


برکه ی بارانی ام  اما تو یک  دریـــاستی
نقص بر می خیزد از آنجا که باشد کاستی

خود به حیرت مانده از سیمای تو نقاش عشق
مینیاتوری که  با اندام  خود آراستی

خواستم تا دل به چشمان تو بسپارم  ولـی
چشم بستی ناگهان از جای خود برخاستی

عشق نامـوسیت که  آیینه ها رو کرده اند
شاعر بیدل که باشی ، در دلت غوغاستی

عقل تو با عشق هنگامی به یک جو می روند
کز دلت جوشند دائم  ،  چشمـــــه های راستی

در همان لحظه که جامم را به دور انداختی
تازه فهمیدم مرا از جان و دل  می خواستی

من تمام خوبرویــان جهان را  دیده ام
ای گل زیبای من از هر گلی زیباستی


جواد مهدی پور

آیینه ی اخلاق پیغمبر (ص) ..

بسم الله الرحمن الرحیم

یا علی مددی



خورشید عالم را منــــــــــور کرده رویت

مهتاب باشد   روز و شب در جست و جویت


 

ای آنکه در آیینه ها  ثبت است نامت

عالم فدای سایه ی  یک تار مــــویت


 

گل در گلستان رنگ و بویی از تو دارد

گل های عالم را معطر کرده بویت  "


 

از زُهره  نورانیست  بانوی دو عالم (س)

با یازده مهتـــــــاب  می آید  بسویت




سجاده می گرید به هنگام عبادت
 
 محراب دلخون می شود در آرزویت




یک قطره مروارید از دست تو افتاد

دریا مطهر گشت  از آب وضویت



پا در رکاب عشق بودی با پیمبر (ص)

در ازدحام کافران روبرویت



دل در تب لبیک گفتن می خروشد

لبیک گوید با لب لبیک گویت



من تشنه می مانم اگر ساقی نباشی

مست اند جمله تشنه کامان از سبویت



آب تمام رود ها  از چاه جــاریست

چاهی که مبهوتست از سرّ مگویت



وقتی برای ابرها هم    آب دادی

یک آسمان شد   وام دار آبرویت



دشمن هم از هر کس به تو محتاجتر بود

حتی برای خدعه ، می آمد به کویت




آیینه ی اخلاق پیغمبر (ص)  تو هستی

روح الامین  در آرزوی خلق و خویت



در حوزه ی تعریف اخلاقت همین بس

در اوج قدرت مهر ورزی بر عدویت




جواد مهدی پور