بسمه تعالی
برکه بارانی ام ، مهتاب را گم کرده ام
در کنار رودخانه ، آب را گم کرده ام
چشم هایم باز می ماند نمی بیند ولــی
در شب مهتاب ، راه خواب را گم کرده ام
خط چشمان تو از نصف النهار دل گذشت
بین ابروهایت ، اسطرلاب را گم کرده ام
تاب گیسو های تو بی تاب می سازد مرا
تار مو می تابم اما تاب را گم کرده ام !
عکس بسیارست از سیمای دلدارم ولی
در دلم جا نیست ، جای قاب را گم کرده ام
واژه ها معنای دیگر می دهند این روز ها
در کتاب عشق ، شعر ناب را گم کرده ام
با سیاست حزب را در شهر ما سر می برند
از جناح راستم ، احزاب را گم کرده ام
جواد مهدی پور
----------------------------------------
بسم الله الرحمن الرحیم
یا علی مددی
خورشید عالم را منــــــــــور کرده رویت
مهتاب باشد روز و شب در جست و جویت
ای آنکه در آیینه ها ثبت است نامت
عالم فدای سایه ی یک تار مــــویت
گل در گلستان رنگ و بویی از تو دارد
" گل های عالم را معطر کرده بویت "
از زُهره نورانیست بانوی دو عالم (س)
با یازده مهتـــــــاب می آید بسویت
جواد مهدی پور