آینه ها بیدارند ...

آینه ها بیدارند ...

تکرار لبخند های غمگینم در آینه.. و شیشه ای که بیشتر از "تو " همراه شعرهایم ماند... و هر صبح ..به جای تو...برایم روز خواب آرزو کرد.. آینه ها بیدارند... به یقین..!! دفتر شعر جواد مهدی پور
آینه ها بیدارند ...

آینه ها بیدارند ...

تکرار لبخند های غمگینم در آینه.. و شیشه ای که بیشتر از "تو " همراه شعرهایم ماند... و هر صبح ..به جای تو...برایم روز خواب آرزو کرد.. آینه ها بیدارند... به یقین..!! دفتر شعر جواد مهدی پور

کلک عشق ..

بسمه تعالی

کاش عمر با تو بودن کم نبود
کاش عمر بی تو بودن هم نبود


بهتر از تصویر تو با کلک عشق
نقش در آیینه عالم نبود


هر چه بود از عشق موجی ساختند
جای پای قطره ای شبنم نبود


تا تو بودی در حریم پاک دل
یکه تازی های نا محرم نبود


ای تو غوغای جنون ، در خاطرم
بی تو حتی عشق را همدم نبود


در خیالم ماه تابانی  ، بتاب
تا تو بودی ، در دل من غم نبود


لحظه دیدار می آید ، سحر
کاش این دیدارمان یکدم نبود



جواد مهدی پور

طاووس جلوه زار..

بسمه تعالی

 

ساده اما بی تکلف ، دوستت دارم هنوز

در کنارت ای گل زیبای من ، خارم هنوز

 

" دوستت دارم " ،  که مسئولیتی سنگین بود !

پای پیمان مانده و در زیر این بارم هنوز

 

تا تو را دیدم اناالحق را نمیرانم به لب !

حق تویی  ! من مجرمی هستم که بر دارم هنوز

 

جلوه زار روی زیبای تو طاووس دل است

میکشم تصویر رویت ، گرم این کارم هنوز

 

در تماشای تو ای آهو ، به حیرت مانده ام !

همچنان  با کافر رویت به  پیکارم هنوز

 

من تو را یک آیه در آیینه دل دیده ام

در نبردی با تکاثرهای  اغیارم هنوز

 

هر چه گویم از لطافت های تو ای ماهرو !

باز هم شرمنده  نقصان گفتارم هنوز !




جواد مهدی پور

تمنای وصال ..

بسمه تعالی

 

 

تمنای وصالت کردم آخر سر نشد ، باری

فراقت شد نصیبم ، قسمت یک عمر ناداری

 

اگر چه خوب میدانی ، تو را من دوست میدارم

دوباره از تو می پرسم ، به جان من بگو ، آری

 

اگر من داغ مجنون کرده ام ، لیلا تو میدانی

که وقتی باز می آیی ، نخواهم داشت بیماری

 

چنان در بند گیسویت بدام افتاده ام  جانا

فدای نام لیلایت ، تو خود کاری بکن ، کاری

 

فریبایی ! به یک غمزه ، دل و دین بردی از دستم

که در افسونگری گویی ، تو داری مهره ماری !

 

جدایی تلخ بود اما ، ندارم جز شکیبایی

نمیدانم که از من باز هم  مهری بدل داری !؟

 

سر خود را نهادم بر سر کوی تو ، دلدارم

به امیدی که این دل را دهی یکبار دلداری

 

همان یک لحظه اول که با من عهد می بستی

قسم خوردی که لیلا باشی و مجنون نیازاری

 

شبی که رفتی از کویم ، تو گفتی باز میگردی

مبادا بشکنی پیمان ، نباشد این  سر کاری !!

 

غزل را ای غزال من ، به نام تو بیارایم

 که هر کس این غزل خواند به هر جا میکند جاری



جواد مهدی پور

چشم آهوی تو ..

 بسمه تعالی


بر سرت یک شاخه گل خواهم زد از جنس وفا

سرنوشتی سبز میخواهم برایت از خدا

 

آفتاب از بام اشراق تو می آید برون

شرم از روی تو دارد ماه و خورشید سما

 

چشم آهوی تو در دل باز غوغا می کند

وه ، چه زیبا و دل آرایی و ناز و دلربا !

 

موجی از دریای چشمان سیاهت پا گرفت

کشتی دل را بهم زد پیش چشم نا خدا

 

بر سر کوی تو محراب عبادت ساختم

تا کنم هر لحظه بر آن سرو قامت اقتدا

 

تا تو لب تر میکنی و پلک پایین آوری

جان فدایت میکنم ، جانانه از سر تا به پا

 

چشم زیبای تو حیران میکند هر دیده را

روی خود چون غنچه پنهان کن ، سپس بیرون بیا




جواد مهدی پور

حریر پلک های تو ..

بسمه تعالی

 

کمان ابرو سیه چشما ، که در آیینه گل کردی

غزالان را تو زیبا رو ،  به تنهایی هماوردی

 

حریر پلکهایت با ، نگاه ناز میرقصد

که با یک غمزه مستان را حریم دام گستردی

 

تو با روی فریبایت  همان یک لحظه اول

نسیم مهر آوردی ، دل و دین از کفم بردی

 

چنان با یک نگاه نرم در دل لانه میسازی

که سوزد در نگاه گرم تو ، هرگونه دلسردی !

 

تمام آهوان سهل است در دام تو افتادند

تو ماه آسمان را هم به پابوس خود آوردی

 

ملاحت را به اوج خود زمانی میرسانی تو

که با مجنون لیلا میکنی گهگاه ، همدردی

 

تو پیمان بستی و گفتی " ترا من دوست میدارم "

قسم خوردی اگر رفتی ، دوباره باز میگردی

 

چه بیماران نا کامی که تب کردند از عشقت

ولی من خوب میدانم که تو درمان هر دردی




جواد مهدی پور

طور سینایت کجاست ..

 بسمه تعالی

 

تازه فهمیدم که چشمان تو یک آیینه است !

پشت این آیینه ها یک مکتب دیرینه است

 

خواستم یک دل شقایق ، وقف چشمانت کنم

من دلی دارم پر از مهر تو  که  بی کینه است

 

هر چه کردم از نگارین روی تو طرحی کشم

دیدم آخر ،  نقش زیبای تو  یک آیینه است 

 

طور سینایی که میخواهم تماشایت کنم

یک دل خونین ، نهفته در میان سینه است

 

آفتاب مهر چشمت می درخشد در دلم

نقش زیبای نگاهت مثل یک سبزینه است

 

لحظه دیدار ، وقتی که می آیی از سفر

در تحیر های چشم حسرت آدینه است  




جواد مهدی پور

 

به پای عهد تو ماندم ..

 بسمه تعالی

 

شبی به حسرت آهی تو را صدا کردم

چه غمگنانه دل شب ، خدا خدا کردم

 

نیامدی همه شب را به انتظار نشستم

و در  نماز شبانه ، تو را دعا کردم

 

چه حرف ها که شنیدم چه زخم ها که بریدم

به جرم اینکه بجای جفا ، وفا کردم !

 

شکستی و نشکستم ، به پای عهد تو ماندم

چقدر ساده دلی کردم و خطا کردم

 

برای خاطر یک لحظه دیدن رویت

نخواستم که بیازارمت ، حیا کردم

 

دوباره دست دعا را به آسمان بردم

تو بی وفا شدی اما ، تو را وفا کردم



جواد مهدی پور