بسمه تعالی
بیا ، این گوی و این میدان نگو در بند زندانی
تو آزادی ، شبیه گوی نافرمان میدانی
به نافرمانی عادت کردی و از خاطرت بردی
که در هر جای این عرصه قدم بگذاری ، انسانی
از آداب بلند این ست در گردونه ی عالم
که نقض عهد با خود هم نباید کرد پنهانی
نجیبی ، اصل تو از کارگاه عشق می باشد
ولی از بس که غرق عشرتی این را نمی دانی
تویی آن عاقل دانا که آزادانه می پرسی
و در بند جهان هر جا سخن از عشق می رانی
من این یک مصرع خوش را که عاقل گفت ، می گویم
" چرا عـــــــــــــــــاقل کند کاری که باز آرد پشیمانی "
بگو ای آنکه دست از خاک ایران شستی و رفتی
تو هر جا باشی از اصل و نژاد پاک ایــــــرانی
جواد مهدی پور