بسمه تعالی
دو چشمت آبی و گیسو طلایی
چه آهوی قشنگی ، دلربایی !
نگاه ناز داری ، دلفریبی
ملیحی ، سرو ِ سبز ِ با صفایی
سراغ ماه ، از من میگرفتند
ترا دادم نشان ، تا رخ نمایی
تمام " عشق " در چشم تو پیداست
تو آن زیباترین نور خدایی
صدایت روح می بخشد برایم
چرا ماتم گرفتی ، بی صدایی ؟
عسل می بارد از لعل لب تو
بیا شعری بخوان با همنوایی
و ای سلطان خوبان دو عالم
قبولم کن مرا ، محض گدایی
دلی در سینه دارم چون شقایق
که از دستم چه زیبا می ربایی !
همیشه در کنارم می نشستی
ولی اکنون نمی دانم کجایی !
کجا رفتی بیا تاج سرم باش
ترا من چشم در راهم ، بیایی
که در آیینه ی فکر وخیالم
همان افسانه ی مرغ همایی
کمند مهر را می گسترانی
چه گیرایی دلا ، دام بلایی !
به غیر ازتو ، هوایی در سرم نیست
ولی افسوس خیلی بیوفایی !
.
.
.
امان ازدست ِ سرد ِ بیوفایی
امان از تلخی ِ فصل جدایی
جواد مهدی پور