بسمه تعالی
ای عشق مرا راهی ِ کاشانه ی دل کن
این مرحله تا منزل ویرانه ی دل کن
در محضر او دایره ی عشق بیارای
مستم کن و دُردی کش خُمخانه ی دل کن
بیزارم از این کهنه خرابات جدایی
یک بار فقط وصلت جانانه ی دل کن
آغاز سیاهم شده بی روی تو ، دیروز
امروز مرا راهی پایانه ی دل کن
حیرتکده ای در دل ویرانه بنا کن
آنگاه مرا شعله ی پروانه ی دل کن
بسپار به گرداب نگارین نگاهت
یک جرعه خراب از ته ِ پیمانه ی دل کن
ای عشق ، رهایم کن از این دام غزالان
آنگاه مرا وارد خونخانه ی دل کن
این خیل سیاهی که سپاهان گناهند
در سلسله ای سبحه ی صد دانه ی دل کن
و این دام سیه سلسله بر هم بزن ای عشق
گاهی نظر لطف به میخانه ی دل کن
جواد مهدی پور