بسمه تعالی
میمیرم از چشمان تو ، دل را نثارت می کنم
جان را فدای نرگس مست خمارت می کنم
آغوش خود را باز کن آنجا صلیب دلکش است
در سینه ی سینای تو ، سر را به دارت می کنم
دیوانه تر کردی مرا وقتی که رخ آراستی
من حیله بر چشم تو و دار و ندارت می کنم
گفتی دل از من می بری ، از جمله دلبر ها سری
در سایه سارت میروم آخر شکارت می کنم
وقتی نگاهم میکنی آشفته می سازی مرا
در نقشبند سینه ام ، نقش نگارت میکنم
دل بیقراری میکند بازآ ، هوایت کرده ام
با بیقراری های خود ، دل بیقرارت می کنم
با غمزه ی جادوی تو در تاب وتب افتاده ام
ای شعله ی جانسوز من ، روزی مهارت می کنم
یلدا که از سر بگذرد ، داغ ِ تماشا می شوی
رنگین کمان عشق را ، غرق حرارت می کنم
من با تو میمانم ولی آشوب اگر بر پا کنی
پیمانه ای سر می کشم ، هرجا شرارت می کنم
آزادم از بند جنون ، در امتداد راجعون
یک نکته از اسرار نون ، اینجا اشارت می کنم
جواد مهدی پور