بسمه تعالی
آلوده ام کردی دلا ، با یک نگاه دلربا
گفتی دل از من می بری ، دیر آمدی حالا چرا !؟
یک دل شقایق را به پایت ریختم دیوانه وار
شمع وجودم سوخت در پای تو تا اوج فنا
دریای ِ نا آرام آن چشم سیاهت موج زد
کشتی دل در هم شکست ، افتاد از پا نا خدا
لبخند تو آبستن صد دل شقایق می کند
زیبایی ات حرفی ندارد ، حیف هستی بی وفا
از بخت خواب آلود ِ من ، غم شد نصیبم جای تو
آتش زدی بر خیمه ی عشقم ، خطا کردی خطا
لب تر بکن تا سر نهم در پای آن سرو ِ خرام
میمیرمت ، بر قامت رعنای ِ تـــــــو جانم فدا
در بند گیسوهای تو ، صید ی به دام افتاده ام
خواهی بکُش با تیغ ابرو ، یا رهایم کن رها
جواد مهدی پور