آینه ها بیدارند ...

آینه ها بیدارند ...

تکرار لبخند های غمگینم در آینه.. و شیشه ای که بیشتر از "تو " همراه شعرهایم ماند... و هر صبح ..به جای تو...برایم روز خواب آرزو کرد.. آینه ها بیدارند... به یقین..!! دفتر شعر جواد مهدی پور
آینه ها بیدارند ...

آینه ها بیدارند ...

تکرار لبخند های غمگینم در آینه.. و شیشه ای که بیشتر از "تو " همراه شعرهایم ماند... و هر صبح ..به جای تو...برایم روز خواب آرزو کرد.. آینه ها بیدارند... به یقین..!! دفتر شعر جواد مهدی پور

اصحاب کهف ..

بسمه تعالی




آه  ای آیینه ، رو کن صورت طاووس را

قاب کن درخود  برایم معنی  ناموس را



آبروی عشق را آیینه پنهان کرده است

چشم نابینا  نبیند  نور نامحسوس را


 

ابرهای تیره   سرشار از زلال قطره اند

زندگی بخشند هر جا  بوته ی مأیوس را



تلخی و شیرینی دنیا که خوابی بیش نیست

مرگ   باطل می کند تعبیر این کابوس را


 

ماهی قرمز که در تنگ بلور افتاده است

کی برد از خاطرش  پهنای اقیانوس را ؟


 

با گذشت سالها ، آیینه ی اصحاب کهف

فاش می سازد جنایت های دقیانوس را



 

 

جواد مهدی پور

دیوان عشق ..

بسمه تعالی





سینه ی لرزان تو  تفسیری از " زلزالها " ست

صد گسل در زیر دل دارم که  گویی  " مالها " ست


مثل بم هر چیز در دل بود بیرون ریختم

اینهمه آوار بر روی دلم " اثقالها " ست


آبروی آسمان را می بری با روی خود

ابر های تیره گریانند زین غم  سالهاست


عشق چون اسباب پرواز است تا عاشق شوید

آنچه بالا می برد سیمرغ دل را ، بالهاست


 کم سخنرانی بکن ای شیخ  منبر خسته شد

آنچه مردم را کند گمراه ، قیل و قالهاست


خال کوبی می کنی از شیر بی یال و شکم

غافل از اینکه وقار شیر نر در یالهاست


من تفال می زنم  هر بار بر دیوان عشق

هر چقدر آوازه دارد حافظ ،  از این فالهاست


بوسه ای از خال هندوی تو مستم کرده است

عشق هم مدهوش از زیبایی آن خالهاست



جواد مهدی پور

رویای تو ..

بسمه تعالی




مثل یک قطره به دریای تو می اندیشم


شب مهتاب  به رویای تو می اندیشم



 

تو مپیندار که با رفتن تو دلشادم


من به تنهایی دنیای تو می اندیشم



 

از همان لحظه ی دیدار که دل را بردی


به صفای رخ زیبای تو می اندیشم



 

به خداحافظی تلخ تو سوگند خورم


که در آیینه  به فردای تو می اندیشم



 

من مسلمانم و زنار به پا می بندم


به نفس های مسیحای تو می اندیشم


 


عشق ، جادو شده از وسوسه ی چشمانت


من به آن غمزه ی گیرای تو می اندیشم



 

بوسه  لبریز شد از جام شراب لب تو


با لب داغ  به لب های تو می اندیشم



 


جواد مهدی پور

خط قرمز ..

بسمه تعالی



خالق از چشمان زیبای تو  خورشید آفرید

خوشه های نور از سیمای تو آمد پدید


من نمی خواهم بهشتی را که بیرون آمدی

می توان از سرخی گلگونه هایت سیب چید


خط فکرم  امتداد خط چشمان تو شد

راه ها پیمود باید تا به چشمانت رسید


جرعه ای از جام لب هایت شرابی خواستم

دور لب هایت برایم خط قرمز را کشید


بس که زیبایی  تو ای رعنا ترین آهوی وحش

آسمان مانند رویت ماه نورانی  ندید


من به آغوش دل انگیز تو عادت کرده ام

می توان در سینه ی داغ تو شب ها آرمید


با وجود عشق گیرای تو ای بانوی من

باید از هر گونه زیبایی که باشد  دل برید



جواد مهدی پور

صدای دل ..

بسمه تعالی




خطا شنیده ای از ما  کرم نما  بگذر


دوباره  مهر بورز از گناه ما بگذر



میان طعنه و تعریف خلق  فرقی نیست


تو رود باش و از این سنگریزه ها بگذر


 

برای گوش تو آواز های بسیاریست


صدای دل که نباشد از آن صدا بگذر


 

هر آن بلا که تو را باز دارد از عشقت


بیا و سینه سپرکن  از آن بلا بگذر


 

من از نگاه ملیحانه  سخت بیمارم


نظاره کن که بمیرم  تو از شفا بگذر


 

زمان زمان عجیبیست ، دوست یعنی پول


نوشته روی خیابان ، از آشنا بگذر !



 

جواد مهدی پور

سود و زیان ..

بسمه تعالی



آدم از انبوه نعمت ها زبان را بر گزید

یعنی او مجموعه ی سود و زیان را بر گزید


حرف های آدم عاقل ورای عقل اوست

راستگو با حرف های خود جنان را بر  گزید


آسمان با آنهمه وسعت برایش تنگ بود

مرغ دل در سینه ی من  آشیان را بر گزید


هر پلنگ تیز پا  آهو نمی آرد به چنگ

ماه از ما زخم دید و آسمان را بر گزید


یار  ما را کمتر از خود دید و بی مهری نمود

روی خود بر  تافت ، ازما بهتران را بر گزید


دست بیعت ..

بسمه تعالی




 

 

باید از اول  دوباره عشق را باور کنیم


عاشقانه رو به سوی خانه ی دلبر کنیم




عشق را آلوده ی چشمان آهو کرده اند


ما برای عشق از خود معنی دیگر کنیم



 

دیگران با عشق در میخانه ها رقصده اند


ما به نام عشق در مسجد از آن بهتر کنیم



 

مثل شاگردی که دائم پای درس عاشقیست


شاه بیت عشق را با جان و دل ازبر کنیم



 

هر کجا دیدیم آهویی به دام افتاده است


شاخه ای گل آوریم و بر سرش پر پر کنیم



 

عشق در قاموس خلقت همردیف کیمیاست


این مس تن  را بسوزانیم و با آن  زر کینم




عشق یعنی دست بیعت با خدای مهربان


هر که عاشق نیست او را تل خاکستر کنیم




 

 

 

جواد مهدی پور