بسمه تعالی
برکه بارانی ام ، مهتاب را گم کرده ام
در کنار رودخانه ، آب را گم کرده ام
چشم هایم باز می ماند نمی بیند ولــی
در شب مهتاب ، راه خواب را گم کرده ام
خط چشمان تو از نصف النهار دل گذشت
بین ابروهایت ، اسطرلاب را گم کرده ام
تاب گیسو های تو بی تاب می سازد مرا
تار مو می تابم اما تاب را گم کرده ام !
عکس بسیارست از سیمای دلدارم ولی
در دلم جا نیست ، جای قاب را گم کرده ام
واژه ها معنای دیگر می دهند این روز ها
در کتاب عشق ، شعر ناب را گم کرده ام
با سیاست حزب را در شهر ما سر می برند
از جناح راستم ، احزاب را گم کرده ام
جواد مهدی پور
----------------------------------------
بسم الله الرحمن الرحیم
یا علی مددی
خورشید عالم را منــــــــــور کرده رویت
مهتاب باشد روز و شب در جست و جویت
ای آنکه در آیینه ها ثبت است نامت
عالم فدای سایه ی یک تار مــــویت
گل در گلستان رنگ و بویی از تو دارد
" گل های عالم را معطر کرده بویت "
از زُهره نورانیست بانوی دو عالم (س)
با یازده مهتـــــــاب می آید بسویت
جواد مهدی پور
بسمه تعالی
عشق را دیوانه ها رو کرده اند
خانه را با کعبه همسو کرده اند
عشق از روز ازل سرّ مگوست
رنگ او را مثل گیسو کرده اند
باده ی میخانه ها کم می شود
سامری ها باز جادو کرده اند
شیشه ی خالی نباشد سر به مُهر
مِهر را از قلب جارو کرده اند
عشق را با عقل معنی می کنند
با خیال خار ، گل بو کرده اند
در صراط مستقیم آهسته رو
راه را نازکتر از مو کرده اند
جواد مهدی پور
بسمه تعالی
من شعر می گویم ولی شاعر تو هستی
پای مرا بر گیسوانت سخت بستی
بت ساختم از چشمهایت می پرستم
اما تو یک بت ساز دیگر می پرستی
راه گریزی نیست در دام تو هستم
صیاد جانم بر سرم بگذار دستی
رعناترین آهوی زیبای منی تو
خوش آمدی محبوب من بردل نشستی
دیوانه با آزاده بودن فرق دارد
گفتی که یک دیوانه ام یک دل شکستی
دیوانه ام در مکتب میخانه ی تو
یک نکته گفتی از هزاران درس مستی
آنگاه که عاشق شدی ، دل داده هستی
وقتی که دل دادی تو از هر بند رستی
جواد مهدی پور
بسمه تعالی
مرگ پایان غم انگیز گل افشانی نیست
و سلام ، آخر هر گونه سخنرانی نیست
بر غزالی که به زیبایی خود می نازد
دل نبازید که آهوی گلستانی نیست
طرح لب های تو جوریست که باید بوسید
مستحب است ولی شرط مسلمانی نیست
رنگ آن گل که نشد سبز و سفید و قرمز
بهترین گل هم اگر خوانی اش ، ایرانی نیست
آسمان دلم از ابر بهاران خـ.............ـالیست
چند سالیست که قحطی شده بارانی نیست
شهر خالی شده از خاطره ی عاطفه ها
دیر وقتیست که یک رابطه ، انسانی نیست
عاشقی سختترین مرحله زندگی است
عشق را ساده تر ، آن گونه که می دانی نیست
جواد مهدی پور
بسمه تعالی
دیدن صورت تو ، عادت این آینه هاست
آنچه دلگیر کند آینه را ، فــــــــــــــــــــــــــــاصله هاست
مرگ پایان غم انگیز گل افشانی نیست
هر بهار آینه ی پاسخ این مسئله هاست
عشق از پا نمی افتد ، اگر عاشق باشی
آنچه کمرنگ کند عاطفه ها را گله هاست
مهر ورزی کن و بگذار که گل خوش باشد
عمر مجموعه ای از سبزترین ثانیه هاست
دل آیینه اگر تنگ شود خرده مگیر
علت تنگدلی از کمی حوصله هاست
سخن از سلسله ی موی تو پیچده بهم
فتنه ی شهر از آشفتگی سلسله هاست
بم ِ دل لرزد اگر سینه بلرزانی تو
خانه ویرانیم از لرزه ی این زلزله هاست
جواد مهدی پور