آینه ها بیدارند ...

آینه ها بیدارند ...

تکرار لبخند های غمگینم در آینه.. و شیشه ای که بیشتر از "تو " همراه شعرهایم ماند... و هر صبح ..به جای تو...برایم روز خواب آرزو کرد.. آینه ها بیدارند... به یقین..!! دفتر شعر جواد مهدی پور
آینه ها بیدارند ...

آینه ها بیدارند ...

تکرار لبخند های غمگینم در آینه.. و شیشه ای که بیشتر از "تو " همراه شعرهایم ماند... و هر صبح ..به جای تو...برایم روز خواب آرزو کرد.. آینه ها بیدارند... به یقین..!! دفتر شعر جواد مهدی پور

تمنای وصال ..

بسمه تعالی

 

 

تمنای وصالت کردم آخر سر نشد ، باری

فراقت شد نصیبم ، قسمت یک عمر ناداری

 

اگر چه خوب میدانی ، تو را من دوست میدارم

دوباره از تو می پرسم ، به جان من بگو ، آری

 

اگر من داغ مجنون کرده ام ، لیلا تو میدانی

که وقتی باز می آیی ، نخواهم داشت بیماری

 

چنان در بند گیسویت بدام افتاده ام  جانا

فدای نام لیلایت ، تو خود کاری بکن ، کاری

 

فریبایی ! به یک غمزه ، دل و دین بردی از دستم

که در افسونگری گویی ، تو داری مهره ماری !

 

جدایی تلخ بود اما ، ندارم جز شکیبایی

نمیدانم که از من باز هم  مهری بدل داری !؟

 

سر خود را نهادم بر سر کوی تو ، دلدارم

به امیدی که این دل را دهی یکبار دلداری

 

همان یک لحظه اول که با من عهد می بستی

قسم خوردی که لیلا باشی و مجنون نیازاری

 

شبی که رفتی از کویم ، تو گفتی باز میگردی

مبادا بشکنی پیمان ، نباشد این  سر کاری !!

 

غزل را ای غزال من ، به نام تو بیارایم

 که هر کس این غزل خواند به هر جا میکند جاری



جواد مهدی پور

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.