آینه ها بیدارند ...

آینه ها بیدارند ...

تکرار لبخند های غمگینم در آینه.. و شیشه ای که بیشتر از "تو " همراه شعرهایم ماند... و هر صبح ..به جای تو...برایم روز خواب آرزو کرد.. آینه ها بیدارند... به یقین..!! دفتر شعر جواد مهدی پور
آینه ها بیدارند ...

آینه ها بیدارند ...

تکرار لبخند های غمگینم در آینه.. و شیشه ای که بیشتر از "تو " همراه شعرهایم ماند... و هر صبح ..به جای تو...برایم روز خواب آرزو کرد.. آینه ها بیدارند... به یقین..!! دفتر شعر جواد مهدی پور

چشم آهوی تو ..

 بسمه تعالی


بر سرت یک شاخه گل خواهم زد از جنس وفا

سرنوشتی سبز میخواهم برایت از خدا

 

آفتاب از بام اشراق تو می آید برون

شرم از روی تو دارد ماه و خورشید سما

 

چشم آهوی تو در دل باز غوغا می کند

وه ، چه زیبا و دل آرایی و ناز و دلربا !

 

موجی از دریای چشمان سیاهت پا گرفت

کشتی دل را بهم زد پیش چشم نا خدا

 

بر سر کوی تو محراب عبادت ساختم

تا کنم هر لحظه بر آن سرو قامت اقتدا

 

تا تو لب تر میکنی و پلک پایین آوری

جان فدایت میکنم ، جانانه از سر تا به پا

 

چشم زیبای تو حیران میکند هر دیده را

روی خود چون غنچه پنهان کن ، سپس بیرون بیا




جواد مهدی پور

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.