بسمه تعالی
تازه فهمیدم که چشمان تو یک آیینه است !
پشت این آیینه ها یک مکتب دیرینه است
خواستم یک دل شقایق ، وقف چشمانت کنم
من دلی دارم پر از مهر تو که بی کینه است
هر چه کردم از نگارین روی تو طرحی کشم
دیدم آخر ، نقش زیبای تو یک آیینه است
طور سینایی که میخواهم تماشایت کنم
یک دل خونین ، نهفته در میان سینه است
آفتاب مهر چشمت می درخشد در دلم
نقش زیبای نگاهت مثل یک سبزینه است
لحظه دیدار ، وقتی که می آیی از سفر
در تحیر های چشم حسرت آدینه است
جواد مهدی پور