بسمه تعالی
دیدار تو دیوانه تر کرده مرا دیوانه جان
دیوانگی های مرا بنگر بیا دیوانه جان
دیوانه در دیوانه را ، قدری بهم زن با جنون
دیوانه شو دیوانه ، از سر تا به پا ، دیوانه جان
با رقص زیبای لبت ، هر دم صدایم کن صدا
ویرانه ام ، از نو بنایم کن بنا ، دیوانه جان
در زیر ابروهای تو ، حیرت دمیده آفتاب !
خورشید از چشمان تو گشته جدا ، دیوانه جان
از خال زیبای رخت ، مبهوت و حیران مانده ام
یکبار پاسخ را بپرس از خود ، چرا ؟ دیوانه جان !
در دام گیسوی تو چون صیدی به دام افتاده ام
من با تو خواهم بود اینجا ، هر کجا دیوانه جان
با غمزه جادوی تو افسون چشمانت شدم
گفتی بلا آید سرم ! اینهم بلا ، دیوانه جان
جواد مهدی پور