بسمه تعالی
شعری بخوان حرفی بزن از من هواداری بکن
میمیرم از هجران تو باز آ دلا ، کاری بکن
دلتنگ دلبر می شوم گاهی چه بی دل می شوم
دلواپسم از دوریت ، جانا مرا یاری بکن
مخمورم از چشمان تو این جان و این دل مال تو
دل در تب تو می تپد حالا بیا کاری بکن
در آسمان آبی دل می درخشی عین ماه
نوری بیفکن در دلم با مهر دلداری بکن
پیمانه ام دادی ولی ، بیمار سیمایت شدم
روحی بدم بر جان و دل ، درمان بیماری بکن
در سایه سار عشق تو ، عمری بسر آورده ام
در واپسین ِ لحظه ها کاری مرا باری بکن
یادت بماند هر شب از نام تو گفتم تا سحر
شبنم ببار و صبحدم لطفی به گلزاری بکن
گل در شکفتن ، از تو یک لبخند زیبا نقش بست
از روی سیمای قشنگت ، پرده برداری بکن
دل از شمیم وصل تو آشفته حال افتاده است
در بوستان شعر خود گهگاه عطاری بکن
جواد مهدی پور