آینه ها بیدارند ...

آینه ها بیدارند ...

تکرار لبخند های غمگینم در آینه.. و شیشه ای که بیشتر از "تو " همراه شعرهایم ماند... و هر صبح ..به جای تو...برایم روز خواب آرزو کرد.. آینه ها بیدارند... به یقین..!! دفتر شعر جواد مهدی پور
آینه ها بیدارند ...

آینه ها بیدارند ...

تکرار لبخند های غمگینم در آینه.. و شیشه ای که بیشتر از "تو " همراه شعرهایم ماند... و هر صبح ..به جای تو...برایم روز خواب آرزو کرد.. آینه ها بیدارند... به یقین..!! دفتر شعر جواد مهدی پور

پیمان الست ..

 بسمه تعالی

 

چنان در پای پیمان تو هستم
که گویی از سفیران الستم

 

تو از آلاله های دشت نوری
من از جا ماندگان راه هستم

 

فراقت سخت می آید ولی من
نشستم ، چون بنامت عهد بستم

 

تو گفتی در دل من لانه داری
و من آیینه ی دل را شکستم

 

پریشان خاطرم با جام خالی
در این میخانه هی چله نشستم

 

چنان غافل شدم از جام ساقی
در این میخانه گویی می  پرستم

 

سفر کردم که در یادم بمانی
ولی بیراهه رفتم ، بس که مستم

 

شکایت دارم از خود ، بیقرارم
که خود در را به روی خویش بستم

 

مرا آزاده می نامند یاران
اگر یاری کنی ، از بند رستم



جواد مهدی پور

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.