بسمه تعالی
در جواب نامه گفتی آشنایت نیستم !!
روی خود را بر نگردان ، تا بگویم کیستم
مهر لب های مرا بر گونه ات حاشا مکن
خوب بنگر تا ببینی نازنینا ، کیستم !
بار سنگین فراقت را تحمل میکنم
تا تو بر گردی در اینجا منتظر می ایستم
غافلی از این دل دیوانه ی من سالها
ترسم آن موقع بیایی که ببینی نیستم
تا شنیدم با رقیبان بزم عیش آراستی
خون دل ها خوردم و شب تا سحر بگریستم
کاشکی با اینهمه نا مهربانی های تو
در توانم بود بی تو ، لحظه ای می زیستم
کاش ... ای کاش ..
ولی نمیتوانم ..