آینه ها بیدارند ...

آینه ها بیدارند ...

تکرار لبخند های غمگینم در آینه.. و شیشه ای که بیشتر از "تو " همراه شعرهایم ماند... و هر صبح ..به جای تو...برایم روز خواب آرزو کرد.. آینه ها بیدارند... به یقین..!! دفتر شعر جواد مهدی پور
آینه ها بیدارند ...

آینه ها بیدارند ...

تکرار لبخند های غمگینم در آینه.. و شیشه ای که بیشتر از "تو " همراه شعرهایم ماند... و هر صبح ..به جای تو...برایم روز خواب آرزو کرد.. آینه ها بیدارند... به یقین..!! دفتر شعر جواد مهدی پور

مرغ هما ..

                       بسمه تعالی



پریشان خاطرم کردی  ، پریشانی چرا  جانا ؟


تو با زلف پریشانت ،به آغوشم بیا  جانا !




هوای بی تو بودن را نمیخواهم ، نمیخواهم


بیا با من بمان در کنج این ویرانه ها  جانا




چنان ازمسجد و منبر تو بیزاری و می نالی


که من میخانه ها کردم برای تو بنا  جانا




تو با من عهد بستی که فراموشم نخواهی کرد


و من دیشب برای عهدمان کردم دعا  جانا




نشستم بر سر کویت به  امَیدی که می آیی


عبورت بشکند  تندیس این بتخانه را  جانا




نه بختی یار شد با من نه اقبالی نصیبم شد !


تویی بر دوش من آن مظهر مرغ هما  جانا




دل و جان دادم از روزی که در دام تو افتادم


تو را بیگانگان کردند از این دل جدا  جانا




به بد نامی کشید آخر زلیخا در مقام عشق


تو اما پای عشقم ماندی و کردی وفا جانا




نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.