آینه ها بیدارند ...

آینه ها بیدارند ...

تکرار لبخند های غمگینم در آینه.. و شیشه ای که بیشتر از "تو " همراه شعرهایم ماند... و هر صبح ..به جای تو...برایم روز خواب آرزو کرد.. آینه ها بیدارند... به یقین..!! دفتر شعر جواد مهدی پور
آینه ها بیدارند ...

آینه ها بیدارند ...

تکرار لبخند های غمگینم در آینه.. و شیشه ای که بیشتر از "تو " همراه شعرهایم ماند... و هر صبح ..به جای تو...برایم روز خواب آرزو کرد.. آینه ها بیدارند... به یقین..!! دفتر شعر جواد مهدی پور

هنوز ..

بسمه تعالی

بر گلوی حق اگر پای خدنگ ست هنوز
صلح در مسلخِ بی رحمیِ جنگ ست هنوز

چه کند طفل که آغوش ندارد مادر
 مِهر ، در غائله ی شیشه و سنگ ست هنوز

بر سرِ کوچه و بازار ، جنون می بارد
دامنِ سبزِ جهان ، سینه ی تنگ ست هنوز

کامِ شیرین سخنان ، تلخ نگردد با حرف
صحبت از عشق اگر جامِ شرنگ ست هنوز

دشت اگر خالی از آهو شده در فصلِ بهار
خطرِ یورشِ صد شیر و پلنگ ست هنوز

آن که دل می کَند از خاک خود از فقرِ شعور

...