آینه ها بیدارند ...

آینه ها بیدارند ...

تکرار لبخند های غمگینم در آینه.. و شیشه ای که بیشتر از "تو " همراه شعرهایم ماند... و هر صبح ..به جای تو...برایم روز خواب آرزو کرد.. آینه ها بیدارند... به یقین..!! دفتر شعر جواد مهدی پور
آینه ها بیدارند ...

آینه ها بیدارند ...

تکرار لبخند های غمگینم در آینه.. و شیشه ای که بیشتر از "تو " همراه شعرهایم ماند... و هر صبح ..به جای تو...برایم روز خواب آرزو کرد.. آینه ها بیدارند... به یقین..!! دفتر شعر جواد مهدی پور

تَردستی ..

بسمه تعالی

محو در آیینه شو ، همواره در اِنکار باش
پرده برداری کن از خود ، محوِ آن رُخسار باش

چون تهیدستی ست حرفِ پوچ مانند حباب
مُهرِ خاموشی بزن ، گنجینه ی اسرار باش

در خرابی هایِ تن تَردَست شو مانندِ سیل
پای دیوار یتیمان ، دست کم معمار باش

نیست ممکن ، گنج را با بی زبانی یافتن
با زبانِ نرم ، خاری در دهانِ مار باش

جامه ی احرام را هرگز ، کفن بر خود نکن
جای هر شب زنده داری ، در سحر بیدار باش

روزگارت در سیاهی چون قلم آمد به سر
بگذر از گفتار ، دیگر بر سرِ کِردار باش

ای که می چرخی به دور خویشتن در زندگی
اندکی در چرخِ گردون ، نقطه ی پرگار باش

راهِ صحرایِ طلب چون بر نمی تابد غبار
گرد هستی را بیافشان تا سبکرفتار باش

خصم بیرون از هیولای درونی کمتر ست
در مصاف دشمنان ، درگیر استکبار باش



نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد