عقل و عشق ..
برکه ی بارانی ام اما تو یک دریـــاستی
نقص بر می خیزد از آنجا که باشد کاستی
خود به حیرت مانده از سیمای تو نقاش عشق
مینیاتوری که با اندام خود آراستی
خواستم تا دل به چشمان تو بسپارم ولـی
چشم بستی ناگهان از جای خود برخاستی
عشق نامـوسیت که آیینه ها رو کرده اند
شاعر بیدل که باشی ، در دلت غوغاستی
عقل تو با عشق هنگامی به یک جو می روند
کز دلت جوشند دائم ، چشمـــــه های راستی
در همان لحظه که جامم را به دور انداختی
تازه فهمیدم مرا از جان و دل می خواستی
من تمام خوبرویــان جهان را دیده ام
ای گل زیبای من از هر گلی زیباستی
جواد مهدی پور
خیلی زیبا بود.
به وب من هم سربزنید.
یاعلی
سلام و عرض ادب محضرتان بانو چادر مهربانممممممم




ممنونم از حضور سبزتان
با پوزش از تاخیرم
سپاس فراوان از حضور سبزتان
زنده باشید
بسیار زیبا
سلام و عرض ادب محضرتان بانو هانیه ی گراتنقدرم




خیلی خوش آمدید
با پوزش از تاخیرم
سپاس فراوان از حضور سبزتان
زنده باشید