بسمه تعالی
چون سنگ ، شدی سبز نشستی سر راهم
گفتی که من آن حاصل یک لحظه گناهم
من متهم اول چشمان تو گشتم
وقتی که به سیمای تو افتاد نگاهم
در گوشه ی تنهایی دل اشک فشانم
یک سینه محن دارم و گنجینه ی آهم
از غیر ننالم که همین دست برادر
دستان مرا بست و انداخت به چاهم
تصمیم گرفتم که دلم را به تو بخشم
بی دل شوم از هیچ کسی هیچ نخواهم
جز دوست نگویم به کسی راز دلم را
هم صحبت من در دل چاه است ، ماهم
گفتی که به من سر بزنی گاه بگاهی
من منتظرم سر زدن گاه بگاهم
جواد مهدی پور
سلام و عرض ادب محضرتان بانو هانیه ی گرانقدر











از لطفتان ممنونم
درود بر شما
هر صبح،
پلکهایت،
فصل جدیدی از زندگی را ورق میزند،
سطر اول همیشه این است،
"خدا همیشه با ماست"
پس بخوانش با لبخند..!
سام و عرض ادب محضرتان بانوی گرامی





از حضورتان ممنونم
درود بر شما
بهره مند شدم از شعر زیباتون
دستمریزاد
خییییلی زیبا بود
سلام و عرض ادب محضرتان بانو چادری گرامی






ممنونم از مهرتان
زنده باشید
نگاهتان زیباست < سلامت باشید