بسمه تعالی
خواب خوش بودی و من در نقش رویا آمدم
اعتمادت کردم و با تو به هر جا آمدم
ماهی افتاده از تنگم هراسانم نکن
رودها پیموده تا آغوش دریا آمدم
با خیال روی تو آیینه ها را چیده ام
تا برای دیدن جام تماشا آمدم
بر خلاف میل خود بیرون شدم از بوستان
من بدنبال تو از آنجا به دنیا آمدم
دست تقدیرست یا هر نام دیگر ، حرف نیست
من برای همدمی با تو به اینجا آمدم
زندگی معنای تنهاییست ای دل غم مخور
من به عشق مهر تو تا طور سینا آمدم
رنج را همراه خود آورده بودم از سفر
می روم امروز ، فردا بلکه تنها آمدم
جواد مهدی پور
زیبا بود
نقش تو در خیال و خیال از تو بی نصیب؛نام تو بر زبان و زبان از تو بی خبر " عطار"
سلام و عرض ادب محضرتان بانو


خوشحالم از حضور قشنگتان
با دست پر اومدین
شعری زیبایی از عطار
لذت بردم هم از حضور شما و هم از شعر انتخابیتون
درود بر شما
سلام علیکم
شعرتون زیباست
سلام بر بانو یاسمین زهرای مهربان




نگاهتون زیباست
سپاسگزارم از حضور سبزتان
ممنونم که هستید و همچنان افتخار میدید
درود بر شما
براتون سر خواهم زد
زنده باشید
من باشم و تو
. . . . .کنار دریا .
. . .صدای موج ها
. . . . .گرمی
آغوشت . . . . .
زند گی یعنی همین . . . .
آرامش . . . عشق . . . امنیت .
سلام بانو لیلای مهربان









خوشحالم از حضورت ، چقدر گرم و سبز است حضورت
عالی گفتی ...
وقتی همه ی اینا باشد ، زندگی یعنی همین و دیگر هیچ ...
مگر ما از زندگی چی میخواهیم
تنهایی را از ما بگیرد و بجایش " ما " دهد
" من و تو "
دیگر هیچ
کنار هم در ساحل دریا با نوازش های امواج خروشان ، دست در دست هم قدم بزنیم تا انتهای عشق ...
این یعنی همه چیز ..
بسیار خرسندم از اینکه هستی و مرا میخوانی
زنده باشی