بسمه تعالی
کمان ابرو سیه چشما ، که در آیینه گل کردی
غزالان را تو زیبا رو ، به تنهایی هماوردی
حریر پلکهایت با ، نگاه ناز میرقصد
که با یک غمزه مستان را حریم دام گستردی
تو با روی فریبایت همان یک لحظه اول
نسیم مهر آوردی ، دل و دین از کفم بردی
چنان با یک نگاه نرم در دل لانه میسازی
که سوزد در نگاه گرم تو ، هرگونه دلسردی !
تمام آهوان سهل است در دام تو افتادند
تو ماه آسمان را هم به پابوس خود آوردی
ملاحت را به اوج خود زمانی میرسانی تو
که با مجنون لیلا میکنی گهگاه ، همدردی
تو پیمان بستی و گفتی " ترا من دوست میدارم "
قسم خوردی اگر رفتی ، دوباره باز میگردی
چه بیماران نا کامی که تب کردند از عشقت
ولی من خوب میدانم که تو درمان هر دردی
جواد مهدی پور