بسمه تعالی
با نگاه ِ دزدکی آزرده خاطر کردمت
در عوض با یک نگاه ِ گرم ، شاعر کردمت
با غزالان ، صحبت از سیمای زیبای تو بود
گلعذاران را به رسم عشق ، ناظر کردمت
هر چه گویم از جمال و حُسن تو کم گفته ام
در میان آهوان ِ دشت ، فاخر کردمت
گر چه از پیمان شکستن برحذر کردم تو را
من نمیگویم که در هر کار ماهر کردمت
ماه زیبایی ، ورای ِ ابرها خوابیده ای
پیش چشم دیگران دیدی که ظاهر کردمت
بس که از افسونگری های تو گفتم بارها
شهره ی آفاق گشتی ، مثل ساحر کردمت
گفتی از ابراز احساسات من ، وا مانده ای !
دیدی آخر سر که بر این کار ، قادر کردمت
جواد مهدی پور