آینه ها بیدارند ...

آینه ها بیدارند ...

تکرار لبخند های غمگینم در آینه.. و شیشه ای که بیشتر از "تو " همراه شعرهایم ماند... و هر صبح ..به جای تو...برایم روز خواب آرزو کرد.. آینه ها بیدارند... به یقین..!! دفتر شعر جواد مهدی پور
آینه ها بیدارند ...

آینه ها بیدارند ...

تکرار لبخند های غمگینم در آینه.. و شیشه ای که بیشتر از "تو " همراه شعرهایم ماند... و هر صبح ..به جای تو...برایم روز خواب آرزو کرد.. آینه ها بیدارند... به یقین..!! دفتر شعر جواد مهدی پور

تاج دانش ..

بسمه تعالی

 

دل میان سینه   بی دلبر نمی گیرد قرار

دانه ی اسپند در مجمر  نمی گیرد قرار

 

هر زبان سرخ  روزی می دهد سر را به باد

آتش ، آخــــــر زیر خاکستر  نمی گیرد قرار

 

تا نریزد خون ما   از پا نیافتد چرخ  دون

با " می " ته مانده این ساغر نمی گیرد قرار

 

مثل ابرو   تا مسلمان جای خود باشد اگر

جای چشم تیز بین    کافر نمی گیرد قرار

 

ریشه ی ما  بستگی دارد  به نوع زندگی

کشتی سر گشته بی لنگر  نمی گیرد قرار

 

تا توانی دل به دست آور  هنرمندی اگر

بی هنـــــر در عالم دیگر نمی گیرد قرار

 

رو نمایی می کند گل از رخ اش  هنگام عشق

غنچه ی خوابیده در معجر   نمی گیرد قرار

 

دل پر از خون ست از ظلمی که بر ما می رود

با دل غمدیده  چشم تر نمی گیرد قرار

 

سروری را مرد دانا می برد با خود به ارث

تاج دانش نیز بی سرور نمی گیرد قرار

 

می روم در سایه سار عشق ات ای آرام جان

بی تو   دل  در سایه ی دیگر نمی گیرد قرار

 

سر اگر اسرار دارد   می رود بالای دار

چون تن سردار  در بستر نمی گیرد قرار

 

 

جواد مهدی پور

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.