بسمه تعالی
دوختم با عشق اوّل جامه ی ناموس را
پاره کردم در کلیسا خرقه ی سالوس را
با خود آرایی بصیرت را نمی آری به دست
پیش پا صدعیب ناید در نظر طــاووس را
ظلم می سازد زبــــان چاپلوسان را دراز
عدل می دوزد به همدیگر لب جاسوس را
حرف باطل می کند جولان میان آن دهان
شیخ می بندد به گنبد حلقه ی ناقوس را
جز دریغ از یاد تو چیزی نمی ماند به جا
جمع خواهم کرد بی تو مایه ی افسوس را
تو طبیب درد های سخت تــــــاریخ منی
می کنی در دل تداعی رنج جالینوس را
هست دشنامت گوارتر به من از صد سلام
می نهم لب بر لبانت تا ستانم بـــــــوس را
جواد مهدی پور
سلام دوست عزیز وبلاگ بسیار زیباایی دارین اجرتون با خدا.
خوشحال میشم به ما هم سری بزنین.
اگه با تبادل لینک موافقین پیام بدین.
راستی نظر یادتون نره.[گل]
سلام و عرض ارادت محضرتان
مممنونم از حضور سبزتان
زنده باشید